یر رسیدم؛
اما، رسیدم!
فراز و نشیب هایی از سر گذرانده ام که اگر بدانی، سرگیجه خواهی گرفت؛
خدا، تنهاییم را دید و سرود که تو، از من هم تنهاتری!
من، تنها رسیدم؛
تو، سالهای دوری است که رسیده ای و حتی، نشسته ای!
اما من، تازه رسیده ام؛
تو را رسانده اند؛
اما من، دست در دست خویشتن خویش رسیده ام!
تو را آورده اند؛
ولی من، با پای خود آمده ام و با پای خود رسیده ام!
تو را نشانده اند؛
من، روزگار رو به رو را، نخواهم نشست!
من، رسیده ام؛
دیر رسیده ام؛ اما به جایی که تو، قادر نبودی بدون ریسمان های خیمه شب بازها به آنجا برسی!
راه بیافت!
مقصد، اهمیتی ندارد؛
سیر در مسیر، لذتی شگرف دارد!
گاهی بنشین، گل های روییده در کنار جاده را بو بکش؛
هیزمی مهیا کن و آتشی، برپا!
لحظه ای بنشین و چایت را بنوش؛
میهمان طعم دلنشین چای هیزمی شو!
می رسی!
دیر یا زود...
از مسیر، لذت ببر؛
مسیر، زیبایی نهفته ای است که دگر بار تکرار نخواهد شد!





