', peelImage : 'http://rozup.ir/up/nightskin/Documents/peel_image.png', clickURL : 'http://danestanivasargarmi.parsiblog.com/', gaTrack : true, gaLabel : '#1 Stegosaurus', autoAnimate: true, debug : false }); });
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه که کاشانه بسوختتنم از واسطه دوری دلبر بگداختجانم از آتش مهر رخ جانانه بسوختسوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمعدوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوختآشنایی نه غریب است که دلسوز من استچون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوختخرقه زهد مرا آب خرابات ببردخانه عقل مرا آتش میخانه بسوختچون پیاله دلم از توبه که کردم بشکستهمچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوختماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشمخرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوختترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمیکه نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوختخواجه حافظ شیرازی:: موضوعات :: اشعار حافظ :: برچسب‌ها: حافظ دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست / سعدی93/05/14نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها پیام دیگران من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنییا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنیدل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راستتا ندانند حریفان که تو منظور منیدیگران چون بروند از نظر از دل بروندتو چنان در دل من رفته که جان در بدنیتو همایی و من خسته بیچاره گدایپادشاهی کنم ار سایه به من برفکنیبنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنمور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منیمرد راضیست که در پای تو افتد چون گویتا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنیمست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهولمستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنیتو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغباغبان بیند و گوید که تو سرو چمنیمن بر از شاخ امیدت نتوانم خوردنغالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنیخوان درویش به شیرینی و چربی بخورندسعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی سعدی:: برچسب‌ها: سعدی پشت سرم حتی دعای هیچ کس نیست / نجمه زارع93/05/14نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها پیام دیگران این شعرها دیگر برای هیچ کس نیستنه! در دلم انگار جای هیچ کس نیستآن قدر تنهایم کـــــــــه حتی دردهایمدیگر شبیه دردهای هیچ کس نیستحتی نفس هــــــــــای مـرا از مـن گرفتندمن مرده ام در من هوای هیچ کس نیستدنیــــای مرموزی ست مـــا باید بدانیــــــــمکه هیچ کس این جا برای هیچ کس نیستباید خدا هـــــــم با خودش روراست باشدوقتی که می داند خدای هیچ کس نیستمن می روم هرچند می دانـم کــــــه دیگرپشت سرم حتی دعای هیچ کس نیستنجمه زارع:: موضوعات :: اشعار نجمه زارع :: برچسب‌ها: نجمه زارع یاد ایام / رهی معیری93/05/13نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها یک پیام یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتمدر میان لاله و گل آشیانی داشتمگرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار پای آن سرو روان اشک روانی داشتمآتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتمچون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهیچون غبار از شکر سر بر آستانی داشتمدر خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتمدرد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه منداشتم آرام تا آرام جانی داشتمبلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموشنغمه ها بودی مرا تا همزبانی داشتمرهی معیری:: موضوعات :: اشعار رهی معیری :: برچسب‌ها: رهی معیری وجب ، وجب دنیــــــا را پیاده طـــی کردی / حامد ابراهیم پور93/05/13نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها 2پیام مونیخ ، ونیز ، کراچی ، دوشنبه ، دهلیِ نو غــــــــروب ابری پاریس ، متروی توکیــــــــو فقط خودش باشد ، اهل هر کجایی شد چــه فرق دارد برلین ، دمشق یا ورشو ؟چه فرق می کند اصلا چه رنگ می پوشد چــــه فرق دارد با ساری است یا کیمـونـو قدم قدم دنیا را پیاده طـــی کردیبه این امید که یک روز نیم دیگرِ تو تــو را بیابد و یک پازل دقیق شوید و آسمان را خورشید پر کند از نو...قرارتان دور از چشم گزمه های سویل و پنـــج عصـــــــر سر قتلـــگاهِ فدریکو قرارتان باشد باز هـــم بِکِت خواندن و قهوه خوردن در نیم روز کافه گودو دوباره زمزمـه ی بازگشت آلمودوار چهارصد ضربه روی سینه­ی تروفوقرارتان همـــــه ی عمر سینما رفتن :بوگارت ، برتون ، ردفورد ، مرلین مونروقرارتان همه ی روز سینما ماندن : ریو براوو ، عصر جدید ، سـرپیـــکو تمام شب سیگار و کتـــاب ، همراه  صدای ناظری از چشم روشن رادیو تهوعی ابدی در دل سیمون دوبُوارشکوه لذت در اعتراف های روسوو حفظ کردن یک شعر ، بعدِ هر بوسه چــــه فرق دارد اول قصیده یا هایکو ؟ چقدر زندگـی عاشقانه ای دارید !تمام عمر فقط رقص باشد و پیانو چه قدر زندگیِ .... بعد می پری از خواب ! تویی و پاکت خالــی و شیشه های ولو ...تو هیچ وقت به شیرین نمی رسی مجنون ! تو هیچ وقت به لیلـــی نمی رســی رومئو ! برای داشتنش  شهر ، شهر جنگیدی تمــــــام عمرت بیــروت ، بصره و کوزُوو دلت گرفته ازین قصه های عامه پسند تمــــام دنیا سگ دانـــــیِ تارانتیـــــــنوو آخرین سفرت هجو زندگــی باشد : غروبِ مرده ی پاریس ، آخرین تانگو ...¨وجب ، وجب دنیــــــا را پیاده طـــی کردی قدم ، قدم دنیا را ... بس است مارکوپولو !حامد ابراهیم پور:: موضوعات :: اولین بخش اشعار سایر شاعران / غزل ها :: برچسب‌ها: اشعار سایر شعرا سنگ خارا / معینی کرمانشاهی93/05/13نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها پیام دیگران جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرمسنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرممو به مو دارم سخن هانکته ها از انجمن هابشنو ای سنگ بیابانبشنوید ای باد و بارانبا شما همرازم اکنونبا شما دمسازم اکنون جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرمسنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم مو به مو دارم سخن هانکته ها از انجمن هابشنو ای سنگ بیابانبشنوید ای باد و بارانبا شما همرازم اکنونبا شما دمسازم اکنون شمع خود سوزی چو من در میان انجمنگاهی اگر آهی کشد دل ها بسوزدگاهی اگر آهی کشد دل ها بسوزد یک چنین آتش به جان مصلحت باشد همانبا عشق خود تنها شود تنها بسوزدبا عشق خود تنها شود تنها بسوزد من یکی مجنون دیگر در پی لیلای خویشمعاشق این شور و حال عشق بی پروای خویشم تا به سویش ره سپارم سر ز مستی بر ندارممن پریشان حال و دلخوش با همین دنیای خویشم جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرمسنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم مو به مو دارم سخن هانکته ها از انجمن هابشنو ای سنگ بیابانبشنوید ای باد و بارانبا شما همرازم اکنونبا شما دمسازم اکنونمعینی کرمانشاهی:: موضوعات :: اشعار معینی کرمانشاهی :: برچسب‌ها: معینی کرمانشاهی پری / علیرضا الیاسی 93/05/11نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها پیام دیگران پری! تو را چه به نامم همین پری خوب است؟و یا بـــرای تــــو تشـــبیه دیگری خوب است؟ندیده ای کــه بفهمـــی چقدر روی سرتشروع شیطنت باد و روسری خوب استنپوش! پیش مـن آن چـــادر سیاهــت رانپوش نسبت خواهر برادری خوب استتو در مقایسه بامن قشنگ تر هستیهــزار مرتبه این نابـرابــری خوب استبــــه نــــاز کردن و لــــج بازی و زبان ریـــــزیبه هر طریق که شد رسم دلبری خوب استعلاقــــه ی تــو و من را بزرگــتر هاماناگر دوباره نگیرند سرسری خوب استشنیدن غــــزل قند پارســـــی لبتچقدر از دهن مرد آذری خوب است"علیرضا الیاسی ":: موضوعات :: اولین بخش اشعار سایر شاعران / غزل ها :: برچسب‌ها: اشعار سایر شعرا شحنه های خسته / تارا محمد صالحی93/05/11نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها پیام دیگران شحنه های خسته ای هستند چشمانم ... تمام شب "دوستت دارم " را پاسبانی داده اند."تارا محمدصالحی":: موضوعات :: سومین بخش اشعار سایر شاعران / شعر نو :: برچسب‌ها: اشعار سایر شعرا آهوی چشم های تو دام اند ای پلنگ / روح الله ساریجلو93/05/10نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها پیام دیگران گیسو مجعد ! ، ابرو کشیده ! ، سیاه چشم !چادر بــه رو بگیر ، نیفتد بـــه ماه ، چشـــــمآهوی چشم های تو دام اند ای پلنگبیرون رمیده سمت مرا گاه گاه چشمبود و نبود شاعری ام چشـــــم های توستصیاد ، چشم ، چشم ، غزال و پناه ، چشمشیطان نگاه ! مکر مجسم ! تمام سحر!بالا بلند کفر ، زبان شر ! گناه چشــــم!« المستغاث » از مژه ی تا به ابرویتالمستغاث منک بک ای سیاه چشمشیطان شدم به بوسه تو را ، گفتی ام کـــــه : نه !ایمان شدم که گفتی ام : ای بوسه خواه ، چشم !بی روسری خوارج گیسوت ، ‌شر شدنددنبال شرک موی تو هم یک سپاه چشماین  جنگ  ابتدا  ازل  و  انتــــــها  ابدجنگی است بین افسد و فاسد ، نگاه ... چشمبود از خـدا پر از عطش آن روزه دار ،‌ قلبیه لحظه کرد آن همه تب را تباه ، چشمروح الله ساریجلو:: موضوعات :: اولین بخش اشعار سایر شاعران / غزل ها :: برچسب‌ها: اشعار سایر شعرا لب اگـــر باز نگـــردد بــه خبـــر حق دارد / مهدی رحیمی93/05/10نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها پیام دیگران  گفته بودند می آیی،  به نظــر حق داردخود به خود باز شود گر لبِ در حق داردبس که طعم خبر آمدنت دل چسب استلب  اگـــر باز نگـــردد بــه خبـــر حق داردهر که دیده ست تو را سربه بیابان زده استاگـــر از تـــو نشده سیــر سفـــر حق داردیک  نفـــر فاتـــح  دعـــوا ست  یقینـــا  اماعشق جنگی ست که درآن دو نفر حق داردگاه با دست خودش دوست شود دشمن دوستچوب، بر گردن  باریک  تبــــر حق داردتو همان قدر به تغییر جهان حق داریکـــه بــــه تربیت فـرزند پدر حـق دارد مهدی رحیمی:: موضوعات :: اولین بخش اشعار سایر شاعران / غزل ها :: برچسب‌ها: اشعار سایر شعرا جنگ تن به تن / امید رسولی93/05/06نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها یک پیام درگیــر جنگ تن بـه تن‌ ام با تنـی کـــه نیستدارم شکست می‌خورم از دشمنی که نیستبا سینه‌ای که محض دریدن سپر شدستدل می‌دهم به خنجـر اهریمنی که نیستجا مانده نیمــی از بدنم  لا به‌ لای مَردبر سینه‌های بی‌ضربان زنی که نیستطعم بلوغ بــوی تــو را می‌چشم هنــوزاز شهد و شبنم گل پیراهنی که نیستمن شکـل سوّم تب تنهایــی‌ام ، تو امتصویر کن خطوط مرا خواندنی که نیستنقاش من مسیــح مشوّش بِکِش مراروحی نزول کرده درون تنی که نیستامید رسولی




تاریخ : چهارشنبه 93/5/15 | 7:12 عصر | نویسنده : mohamad davodi | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.